کد مطلب:125510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:407

یا حسن
دفتر ایجاد چو روز ازل

رفت به توشیح حق لم یزل



در كف قدرت قلم نور داشت

دیده به دیباچه ی منشور داشت



نام تو را دیده و ممهور كرد

نام تو را زینت منشور كرد



نادره فرمان مشیت شمول

كرد اشارت چو به خلق عقول



پرتو ادراك تو هر سو كه تافت

عقل سراسیمه بدان سو شتافت



تا شود از دولت عین الیقین

خرمن ادراك تو را خوشه چین



ای صمدی خصلت و ایزد جلال

ای علوی صولت و احمد جمال



طاق دو ابروی تو نزد عقول

منحنی قوس صعود و نزول





[ صفحه 31]





متصل از جذبه ی تو كاف و نون

منفصل از نهی تو عقل و جنون



عشق چو از غیب پدیدار شد

حسن به حسن تو گرفتار شد



حسن شد از باده ی عشقت ز دست

دست ورا حسن تو از پشت بست



نام تو با حسن چو آمیختند

در سر ما طرح دگر ریختند



«حسن» سه حرف است و در این حرف نیست

جز سه رقم باده در این ظرف نیست



مستی ملك و ملكوت از تو باد

باده به جام جبروت از تو باد



حسن تو در این سه جهان ساقی است

در كف او جام هو الباقی است



تا به كف حسن تو این جام هست

هر سه جهان است از این باده مست



زهر كجا، جعده كجا، او كجا؟!

غیر كجا و، حرم هو كجا؟!



قطره كجا راه به دریا برد؟

اسم كجا پی بة مسمی برد؟



هستی ظل بسته به نورست، نور

سایه كه بی نور ندارد ظهور



چون كه زدم غوطه به دریای فكر

تا به كف آرم در مضمون بكر





[ صفحه 32]





هاتفی از خلوت لاهوتیان

آمد و رو كرد به ناسوتیان



گفت: خداوند علیم و غفور

كرد در این آینه از بس ظهور



تاب نیاورده و از پا نشست

آینه از فرط تجلی شكست!



ذكر ملك شد پس از آن از محن

یا حسن و یا حسن و یا حسن





[ صفحه 33]